سبد خرید

0 out of 5

چهره برافروخته

5.55 
برخاسته و دیوار را رد کرده بود. کنار سپیدارهای دور قوچی را دیده بود که بر میشی می‌پرید و رگه‌ای از شادی از دلش گذشته بود، با قدم‌های سنگینش صدای ریگ‌های زمین مدرسه را درآورده بود انگار که روی انبوهی تیله راه برود. آن‌گاه وارد عمارت شده بود. آرام گرفته بود و به خاطرش آورده بود که برای چه کاری...
در حال بارگذاری ...