سبد خرید

0 out of 5

این‌جا باران صدا ندارد

4.95 
اين‌بار صابون جامد را برداشت و با دقت بين انگشت‌ها و پشت‌و‌روي دست‌هايش را شست. هر چه تلاش مي‌کرد گفت‌وگوي تلفني شيرين را از ذهنش خارج کند، کمتر موفق مي‌شد و جزئيات بيشتري از آن در ذهنش شکل مي‌گرفت. شيرينِ ذهنش مي‌گفت: «الان خوابه... حالا مي‌آم مي‌بينمت... نه بابا اون که حاليش نيست...» شيرينِ ذهنش با يک چشم او را...
در حال بارگذاری ...