سبد خرید

0 out of 5

آخرین قارون

6.55 
در بخشی از این رمان می‌خوانیم: «عکس مامان از روی دیوار افتاد و گاوصندوق کوچک پشتش را آشکار کرد-من و رزماری همدیگر را بغل کردیم و جیغ‌زنان در طول اتاق به رقص عجیبی درآمدیم. ژاک یا غش کرد یا غیب شد و پدرم هم چسبیده بود به میزش و مدام داد می‌زد "حالت خوب است؟" آن طرف پنجره صدای خواننده...
در حال بارگذاری ...