سبد خرید

0 out of 5

فلامینگوهای بختگان

8.95 
گوشی‌اش را خاموش کرد و گذاشت توی جیبش. بلیت‌ها را از پیرمرد گرفت و چک کرد. صندلی‌های یک کوپه را کامل خریده بود. از پله‌های واگن سه بالا رفت. بعد دست دراز کرد و دست پیرمرد را گرفت که بالا برود. رفتند توی کوپه‌ی پنجم. پیرمرد نشست و آذر نشست روبه‌رویش. قطار که آرام راه افتاد، پیرمرد سرش را جلو...
در حال بارگذاری ...