سبد خرید

0 out of 5

از غبار بپرس

14.95 
جوون بودم، گشنه و لب به خمره در تقلای نویسنده شدن. بیشتر مطالعاتم رو تو کتابخونهٔ عمومی وسط لس آنجلس انجام می دادم و هیچ کدوم از چیزهایی که می خوندم به من یا خیابون ها و آدم های دور و برم ربطی نداشت. یه جوری بود که انگار همه فقط با کلمات بازی می کردن و اون هایی که...
0 out of 5

تهوع

19.55 
پادشاهی بود که در جنگ شکست خورده و اسیر شده بود. او آن جا در کنج اردوی فاتح بود. پسر و دخترش را دید که زنجیر کشیده از جلویش می گذرند. گریه نکرد، چیزی نگفت. بعد از آن ها یکی از خدمتکارانش را دید که می گذرد، او هم به زنجیر کشیده شده بود. پس بنای نالیدن و مو کندن...
در حال بارگذاری ...