سبد خرید

0 out of 5

دوران

13.95 
در اتاق کارش، پشت میزی که پر از طرح های نیمه کاره و کاغذ و مداد بود. صندلی را جلو می کشید و می نشست. به دوروبرش نگاه می کرد. مدادهایش را دسته می کرد. موهایش را با انگشت شانه می زد و دست هایش را روی بازوهایش می کشید. مدادی بر می داشت و دیگر گذشت ساعت ها را...
0 out of 5

کارت پستال

13.25 
به حیاط، چمن‌ها و پرچین‌سرسبز و شاداب دور حیاط نگاهی انداخت. دلش می‌خواست آن‌جا را با دل سیر تماشا کند. دلش می‌خواست به قضاوت زندگی‌اش بنشیند. به قضاوت عمری که در آن خانه و سال‌هایی که در آن کاروان گذرانده بود. از خودش می‌پرسید آیا یک نیمه روز برای یک زندگی کافی است؟ مگر در یک چشم به هم زدن...
در حال بارگذاری ...