بیشتر بخوانید" /> بیشتر بخوانید"> بیشتر بخوانید">

سبد خرید

0 out of 5

آدم برفى و ۳۲ داستان دیگر

12.95 
روزگارى اين درخت هم نهال بود: ميوه بلوط ننويش بود. طبق برآورد آدمى، اكنون در چهارمين سده عمر به سر مى‌بُرد. تناورترين درختِ جنگل بود و تاجش از تاج درخت‌هاىبیشتر بخوانید
0 out of 5

بینایی (جیبی)

10.75 
این داستان 4 سال بعد از داستان #کوری اتفاق می‌افتد...
0 out of 5

دختر یونان

4.55 
ملینا این کتاب را زمانی که در تبعید بود نوشت،دختر یونان تنها خاطرات شخصی ملینا مرکوری نیست،که بخشی از تاریخ پرفراز و نشیب معاصر یونان است. بخشی از تاریخ سینمابیشتر بخوانید
0 out of 5

دخترک کبریت فروش و ۵۳ داستان دیگر

17.95 
«دخترک کبریت فروش و 53 داستان دیگر»، یکی از چهار مجموعه داستان قصه های پریان است. «پری جنگلی و 39 داستان دیگر»، «پری دریایی و 28 داستان دیگر» و «آدمبیشتر بخوانید
0 out of 5

در انتظار ترس

12.55 
ژاك دريدا[1]  براى كتابى كه درباره‌ى اجتناب و احتراز از مقدمه نوشته – در متن آن عليه مقدمه در مفهوم عام چندان پيش مى‌رود كه اصل و اساس آن را ازبیشتر بخوانید
0 out of 5

راه آهن زیر زمینی

10.78 
کورا ، قهرمان راه آهن زیرزمینی ، دختر سیاهی است که می گریزد . قدم به قدم راه ، صیادی کار کشته به نام ریجوی تعقیبش می کند و کورا درک میبیشتر بخوانید
0 out of 5

زیتون

10.55 
زیتون روایت واقعی از توفان کاتریناست . قهرمان اثر یک تعمیرکار خانه و مهاجر سوری است . مسلمان است و پس از وقوع توفان ، همسر و فرزندانش را راهیبیشتر بخوانید
0 out of 5

کتاب‌فروشی سر نبش

17.25 
نینا ردموند دلال ازدواج ادبی است. رساندن خواننده به کتابی مناسب هم مایه‌ی اشتیاق اوست و هم مایه‌ی اشتغالش. یا دست کم چنین بود. تا روز پیش، او کتابداری در شهر شلوغ و پلوغ بود. اما اکنون شغلی که به آن عشق می‌ورزید دیگر وجود ندارد.
0 out of 5

مفیستو

15.95 
این کتاب ششمین رمان کلاوس مان، پسر توماس مان، است که زمانی که وی در تبعید به سر می برد منتشر شد. کلاوس مان، رمان مفیستو را در سال ۱۹۳۶ و درست پیش از جنگ جهانی دوم و در آمستردام منتشر کرد. این رمان با الهام از داستان دکتر فاوستوس و مفیستوفلس شیطان در افسانه های آلمانی و در اعتراض...
0 out of 5

هرگز رهایم مکن

18.55 
مجله گاردین رمان «هرگز رهایم مکن» را به عنوان یکی از کتاب های پرفروش اروپا در سال ٢٠٠٥ معرفی کرده است.
0 out of 5

یخ در جهنم

5.55 
سر شب حاج ابوالقاسم روی تخت توی حیاط نشست و در حالی که گیلاس‌های نوبر قرمز را به دهان می‌گذاشت، از دختر آقا که به‌دو از پله‌ها بالا می‌رفت پرسید: «این عیال ما فارغ نشد؟» دختر آقا سرش را بالا انداخت که یعنی نه. اخم‌های حاج آقا در هم رفت. در حالی که با نگاه دختر آقا را که باعجله...
در حال بارگذاری ...