سبد خرید

0 out of 5

4.55 
میگل دسروانتس در کتاب استاد شیشه‌ای داستان دو نجیب‌زاده را روایت می‌کند که در حال سیر و گشت در ساحل رود تورمس هستند و ناگهان چشمشان به پسرکی می‌افتد که با جامه‌ای روستایی زیر درخت خوابیده است. پس از آن‌که پسرک بیدار می‌شود از پسر می‌پرسند که از کجا می‌آید و چرا در چنین جای پرتی خوابیده است. اما پسرک...
0 out of 5

پزشک پوشالی

4.55 
آنتونی: [انگار چیزی در گلویش گیر کرده] می‌خواستم دکتر فرانک رو ببینم. دکتر فرانک: [با لب‌خند] بفرمایید خواهش می‌کنم. آنتونی: شما دکتر فرانک هستید؟ دکتر فرانک: [با غرور] بله، دکتر فرانک من هستم. آنتونی: [با لب‌خندی زورکی] اِ... ساعتِ کاری‌تون هست؟ دکتر فرانک: بله، بفرمایید توُ. آنتونی: [داخل می‌شود. بااحتیاط نگاهی به اطراف می‌اندازد: از وضعیت فلاکت‌بارِ اتاق یکه خورده،...
در حال بارگذاری ...