بیشتر بخوانید" /> بیشتر بخوانید"> بیشتر بخوانید">

سبد خرید

نمایش همه 2 نتیجه

0 out of 5

کتاب در گرگ و میش راه

11.75 
زن ها و بچه ها با دیدن من پوزخند می زدند، یعنی که عقلش سر جا نیست. جوری رفتار می کردند انگار من دیوانه شده ام. زنان به من میبیشتر بخوانید
0 out of 5

کتاب مکرمه

18.55 
یک روز از قائم شهر چهار پنج تا زن اومدند این جا تماشا نقاشی ها رو دیدند گفتند غروب که تاریک می شه، می ری تو آشپزخونه نمی ترسی؟ گفتم از کی؟ گفتند از همین ها که روی دیوار کشیدی. گفتم نه. چرا بترسم؟ یکی گفت دروغ می گی، واقعا نمی ترسی؟ گفتم به خدا نمی ترسم. خداجان که این...
در حال بارگذاری ...