سبد خرید

نمایش همه 1 نتیجه

0 out of 5

یخ در جهنم

5.55 
سر شب حاج ابوالقاسم روی تخت توی حیاط نشست و در حالی که گیلاس‌های نوبر قرمز را به دهان می‌گذاشت، از دختر آقا که به‌دو از پله‌ها بالا می‌رفت پرسید: «این عیال ما فارغ نشد؟» دختر آقا سرش را بالا انداخت که یعنی نه. اخم‌های حاج آقا در هم رفت. در حالی که با نگاه دختر آقا را که باعجله...
در حال بارگذاری ...