گزیده ای از کتاب برف در پرو
کشتی واژگون، جزیرۀ کوچکی به شکل توپ راگبی عظیم قهوه رنگ بود در پهنۀ سبز دریا. بنا به روایت محلی، نامش پرسپولیس بوده و از معدود کشتیهای تفریحی جهان، که با کلیه تجهیزات لوکس در سالهای۵۶-۵۵ خریداری شده تا مأمن عیش اهلش باشد. بعد از پنجاه و هفت، اثاثیۀ لوکسش به سرقت رفته و خواسته بودند غرقش کنند که گویا موفق نشده بودند. برایم عجیب بود چگونه یک کشتی سرو ته شده ولی زیر آب نرفته. شنیدم گاهی کشتی که واژگون میشود، حباب بزرگی از هوا درون آن و در انباره زیرین تشکیل میشود که آن را روی آب نگه میدارد. دانستن این موضوع از تعجبم نکاست.
پیاده شدم. قدم به سطحی زمخت گذاشتم. در خیالم هم نمیگنجید که وسط دریا، در سطح زیرین یک کشتی زنگ زده که پوسیدگی سی ساله، جای جای آن را سوراخ کرده بود؛ بشود راه رفت. ازسوراخها، سبز زلال آب، در حرکتی آرام دیده میشد. قایقران ما را از جاهایی که محکمتر بود به احتیاط عبور داد. نقوشی که روی لبۀ کشتی از خزههای سبز و زنگ قهوهای شکل گرفته بود؛ عکسهای «یان برتراند» را به خاطرم آورد. نقشهای زیبا و غریب سرگرمم کرد. آب نرم نرمک به لبهها میخورد و طراحیهای طبیعت را رنگ به رنگ و تازه میکرد. آرام از نهنگ بالا رفتم، تیغه پشتش محکمتر بود. مدتی نشستم، سپس دراز کشیدم.
چشمانم را بستم. اوهامم درآفتاب و خنکای نسیم سراسر ذهن و جسمم را فراگرفت. کتانی و جورابهایم را بیرون آوردم. کف پایم را گذاشتم روی پشت نهنگ. خنک بود و زبر. صدایی از همراهان همدلم به گوش نمیرسید. فقط صدای برخورد رفت و آمد آرام آب بود؛ با تن نهنگی چنین به جا مانده و بیجان. عکسهایی گرفتیم و دل ناکنده به ساحل بازگشتم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.