پدر، پسر و وکیل، مثلثی مردانه را حول جنایتی ناجوان مردانه تشکیل می دهند. نقشه هایی که هر یک در این بین پیاده می کنند ترکیبی چندگانه است از مقاصد متفاوت و احساسات متناقضی از عشق و نفرت که به یکدیگر دارند. آرمان امیری، چندین سال است که در حوزه ی سیاسی و اجتماعی روزنامه نگاری و وبلاگ نویسی می کند. به همین خاطر، ردپای تاریخ معاصر ایران در رمان او نقش پررنگی دارد. راز روابط پیچیده ی این بازی های مردانه، در سایه ی سنگین مجادلات نسل های پیشین است که از پس تاریخ بر نسل امروز سنگینی می کند. میراثی تاریخی که هر یک از شخصیت های رمان به نوعی با آن درگیر است و به شیوه ی خود با آن مواجه می شود. سیمای نقش آفرینان این تاریخ پرمجادله تماما مردانه به نظر می رسد، اما اگر جای خالی بین سطرها را با تصویر نیمه پنهان زنان پر نکنیم، راز جنایت هیچ گاه کشف نخواهد شد.
بازیهای مردانه
ناشر : نشر چشمهدسته: داستان و رمان, کتاب, نسخه چاپیمازیار بالاخره سرش را بالا آورد. سعی کرد از آینه پشتسرش را ببیند. «درست بنشین. من میبینم. کسی پشتسرمان نیست.» «اگر برسد کل ماشین را هم خُرد میکند ها!» مثل بچهها با دو دستش پشتی صندلی را گرفته بود و انگار بخواهد اسبی را به تاخت درآورد بالاوپایین میشد. مازیار فکر کرد بیشتر از حس نجات دادن یک قربانی، احساس پدری را دارد که فرزندش را به گردش میبرد. «کی بود این؟ چهکارش کرده بودی؟» «هیچی.» حتا توی صدای دختر هم لحنی از هیجان و شیطنت وجود داشت. «هیچی؟! کاریاش نکرده بودی اینجوری مثل خرسِ زخمی شده بود؟» «زدم تو آنجایش!» «کجایش؟!» دختر بالاخره رضایت داد و روی صندلی آرام گرفت. «اینجایش.» و اینبار درحالیکه لبخندی روی لبانش شکل میگرفت با حرکت سر و چشم، جایی میان پاهایش را نشان داد. «اوه اوه! پس بگو ناکارش کردی. حق داشت بیچاره.» خنده روی لبهای مازیار نشست. خم شد و صدای موسیقی را کم کرد. «گُه خورد که حق داشت. مرتیکهی عوضی.» با دقت مشغول بستن کمربند ماشین شده بود. «چرا؟! بدحساب بود؟»
2 عدد در انبار
مقایسهنوع جلد | |
---|---|
قطع | |
شابک | |
تعداد صفحات | |
موضوع | |
وزن | |
نويسنده/نويسندگان |
پرسش و پاسخ از مشتریان
هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!