اسفند دارد روزهای مانده اش را
مانند آخرین نخهای پاکتی سیگار دود میکند
زمستان با پاهای بلند
لباسهای گرم را زیر بغل گرفته
…
سعید نامی است قرمز
که در خود اندوهی مخفی دارد
شبیه صورت با طعم سیلی
یا سیبِ اتفاق
در جذبهی نیفتادن
من از کوهها و کتابهای زیادی گذشتهام
و دیدم که نامها حسرتهای بر دل ماندهاند
و دیدم نام کوچکم یک دروغ بود
که بزرگش کردند
تا مرا پشت آن مخفی کنند
با این همه
اگر تو مرا صدا میزدی
سعید پیراهنی بود که تنها برای من دوخته بودند
وگرنه این نام با دهان دیگران
دشنامی است که هر روز
به صورتم پرتاپ میشود
ناموجود
مقایسهاسفند دارد روزهای مانده اش را
مانند آخرین نخهای پاکتی سیگار دود میکند
زمستان با پاهای بلند
لباسهای گرم را زیر بغل گرفته
…
نوع جلد | |
---|---|
قطع | |
شابک | |
تعداد صفحات | |
موضوع | |
وزن | |
نويسنده/نويسندگان |
هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!