داستانهای گرد آمده در این مجموعه عبارتند از: دفترچه پسانداز، دخترک سادهلوح، عاشق و معشوِق، تازه عروس، خداحافظی، شال خاکستری، دوچرخه قرمز، یکشنبه، درس، بوی دود، دیوار دبیرستان و سرخی غروب. آلبا دِ سِس پدس در سال ١٩١١ در شهر رم متولد شد. پدر او کوبایی و مادرش ایتالیایی بود و خود او با ازدواج با یکی از نجیبزادگان ایتالیایی، تبعه ایتالیا شد. پس از مدتی روزنامهنگاری، اولین رمان خود «هیچ یک از آنها بازنمی گردد» را به چاپ رساند (١٩٣٨). همان طور به نوشتن مقالات سیاسی و ضد فاشیستی ادامه داد و مدتی نیز به خاطر آنها زندانی شد (که تأثیر آن در کتاب «از طرف او»، «عذاب وجدان» و داستان کوتاهش به عنوان «دفترچه پسانداز» آشکار است).
تازه عروس
ناشر : انتشارات ققنوسدسته: داستان و رمان, کتاب, نسخه چاپیآلبا دِسس پِدِس ( ۱۹۱۱ – ۱۹۹۷)، نویسنده ایتالیایی کوباییتبار است. رمانهای پِدِس نماینده زنان قرن بیستم ایتالیا است: سالهای جنگ جهانی دوم و چندین سال پس از پایان جنگ که تقابل پیدا و پنهان فضای ناهماهنگ زندگی خانوادگی و زندگی اجتماعی و چالش زنان با محیط اطرافشان را نشان میدهد. برخی از مهمترین رمانهای پِدِس به فارسی ترجمه شده است. در بخشی از کتاب میخوانیم: «چشمان جووانی در زیر آن ابروان پرپشت، عین چشمهای پدرش بود. اکنون که او لباس شخصی به تن داشت، ماریا دیگر آن سربازی را که هر شب دم درِ خانه در انتظارش بود، نمیشناخت. دلش پر از غم شده بود، از طرفی هم میترسید که مبادا دامی برای او گسترده باشند. به یاد میآورد که وقتی دختربچه بود برایش داستانهایی تعریف میکردند از اینکه کولیها بچهها را میدزدند، توی یک گونی میاندازند و با ارابه میبرند و بعد، دیگر از آنها خبری نمیشود. ماریا برای اینکه وحشت خود را در حضور چند نفر غریبه پنهان کرده باشد، داشت دورانی را به خاطر میآورد که با رؤیایی شیرین در انتظار ازدواج بود. رؤیایی که شبها تا دیروقت او را بیدار نگاه میداشت. آری بیدار، در اتاقک دلگیر هتلی که در آن به عنوان خدمتکار کار میکرد. در عرض روز، کارهایی که به او محول شده بود، سرزنشها، همه چیز از روی قشر آن انتظار شیرین لیز میخورد و محو میشد. اثری از خود برجای نمیگذاشت و او آن همه کار را به سهولت انجام میداد. انگار دارد صفحات یک تقویم دیواری را از جای میکند و یکییکی به دور میاندازد. و در همان حال در ته دل برای نشان دادن پیروزی خود و مزهمزه کردن آن، جملاتی را که جووانی به او گفته بود، برای خود تکرار میکرد: «همین که ازدواج کردیم، از اینجا میرویم. سوار قطار میشویم و تو را به خانه خودم میبرم….» و او، آن خانه را طور دیگری در نظر مجسم کرده بود، خیال میکرد که اقوام او، آن طور که جووانی آنها را برایش توصیف کرده بود، با خوشرویی و شوق و ذوق او را میپذیرند. ولی حال میدید که در گوشهای از آشپزخانه، تنها مانده و او را فراموش کردهاند و جووانی، همانطور که داشت با آنها صحبت میکرد، به او حتی نگاهی هم نمیانداخت».
2 عدد در انبار
مقایسهنوع جلد | |
---|---|
قطع | |
شابک | |
تعداد صفحات | |
موضوع | |
مترجم | |
وزن | |
نويسنده/نويسندگان |
پرسش و پاسخ از مشتریان
هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!