رمان تلخی از “رضا رئیسی” داستان هول و ولا، سیاهی، استبداد و زندگی درظلمت و تاریکی است. داستان برههای از زندگی روزنامهنگاری به نام “کیارش” را به تصویر میکشد که دو گونه از زندگی او را به طور موازی پیش میبرد. اولی مراقبت از مادری که آلزایمر دارد و فقط در مراحل کودکی،نوجوانی و جوانیاش طی میکند و با دیالوگهایش راوی را کلافه میکند و غمگین.
زندگی دیگر “کیارش” در قالب روزنامهنگاری است که میخواهد هر آنچه را میبیند و یا میشنود بیسانسور انعکاس دهد که پی میبرد همه آرزوهایی دست نیافتنیاست و به از دست دادن شغلش منجر میشود.
تلخی روایت آدمهای مدرنی است که همه افسردهاند، همیشه گرفتارند و با کمبود وقت مواجهاند، انسانهاییکه بیهدف و بی.انگیزه روزگار میگذرانند.
تلخی اثری کاملاً رئالیستی است و خواننده میتواند در بیشتر جاها با راوی همذات پنداری کند از جمله حسی که به مادرش دارد و از او به شدت مراقبت میکند و در همینحین بنا به شغلش تا سرحد مرگ میرود و …
علاوه بر “کیارش” مادر وی نیز نقش محوری در روند داستان دارد و چند شخصیت فرعی که داستان را جلو می برند از جمله پروانه، کسرا، کاوه و… ایفای نقش میکنند. شخصیتها خاکستری هستند و این بر باورپذیری اثر بیشتر کمک میکند.
گزیده ای از کتاب:
ادامه می دهد: «گفت کدام اندوهت را بگویم! نبودن یا در بند بودنت را! بهترین چیز واسه کسی که بیشتر وقتش رو تو تنهایی می گذرونه داشتن فکر و خیاله، اما تو زندگی کسل و تکراری ما نه فکری مونده، نه خیالی. ما نسل در به در بعد از انقلاب این قدر بوی تند و گند غذاهای مونده و آدمای رونده، رو گل وجودمون نشسته که از همه چی عق مون می گیره. از سیاست بیزاریم و از نصیحت و وصیت اونایی که خیال می کنن گل سر سبد هستن و پیروز همیشه ی میدون، حال مون بهم می خوره. به قول شاعر: بمانم با چه توشه ای در دست؟ بروم با چه توشه ای از دست؟ حرفم که نمی شه زد. تو این مملکت اگه به چپ و راستت هم تف بندازی می گن حرکتت سیاسیه، واسه همین خیلی ها تف سر بالا میندازن.»
با کمال همدلی می کنم: «ما درگیر شرایطی هستیم که خودمون انتخاب کردیم!»
کمال دست ها را به پشتی نیمکت تکیه می دهد و با آه کوتاهی می گوید: «شما بعله. اما من نه. بعدشم شما کجا و ما کجا؟ خبرنگارا، هنرپیشه ها و ورزشکارا کار و بارشون سکه اس.»
می خندم: «خیلی راحت قضاوت می کنی آقا کمال!»