سبد خرید

دروازه

دسته:
موجودی: 2 موجود در انبار

8.25 

… سه شنبه مورخ چندم رجب المرجب، یادم باشد به تقویم نگاه کنم امروز چندم بود. امروز دم دکان برنج فروشی بیوک آقا نشسته بودم، نزدیکای ظهر بود به ساعتم نگاه نکردم اما همان حدود باید باشد. بیوک آقا رفته بود پشت شیشه تا از دور کارگران تنبل بیعار را که کیسه های برنج خالی می کردند زیر نظر بگیرد. سیگارم را که خاموش کردم، چشمم افتاد به پشت بیوک آقا که نور آفتاب افتاده بود روش، دیدم بی قباحتی است مختصری از کمرش پیداست. آن هم از روی شلوار. یعنی همه چیزش به قاعده بود کت، پیرهن، شلوار اما به اندازه یک کف دست، انگار آن تکه از لباسش شده باشد شیشه، از تویش، جانش دیده می شد. چشمم دور را درست نمی بیند، فکر کردم عوضی می بینم. این بود که بلند شدم رفتم جلو، دیدم بعله درست است، از آن تکه – که عین شیشۀ شهر فرنگ کلفت در عین حال شفاف بود – چیزهایی از اندرون بیوک آقا پیداست.

2 عدد در انبار

تعداد:

به اشتراک گذاشتن

Email
مقایسه
شناسه محصول: NashSal041

رمان دروازه شباهتی شگرف به زندگی انسان دارد . اتفاقاتی برای شخص روی می دهد که ظاهرا جدا جدا و مستقل از یک دیگر است ، اما در طول عمر ، وقایع نامرتبط کل سرگذشت آن آدم را می سازد.

دروازه نیز در واقع جدا و متفاوت اما در باطن به هم پیوسته حکایت دارد . فرم و مضمون ، هر دو از شکلی پازل گونه پیروی می کنند . طنز ساختاری اثر ، با مضامین ریشخند آمیز غنا یافته است .

اسم دروازه را می توان به صورب فعلی هم خواند که در باز است و می توان خواست که لطفا درب را ببندید مخاطب در این روند شریک خالق اثر است

نوع جلد

قطع

شابک

تعداد صفحات

موضوع

,

نويسنده/نويسندگان

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...