هی دختر برف های هرچه بسیار تشنگی
در این دقیقه مکشوف
مسیر ماه پر از مویه های مکرر من است
پُراميد، پيگير و پايانناپذير. اينگونه زيستن، زبانِ گفتوگوىِ من با جهان است، چندان كه گاه از خود سؤال مىكنم: نشناختن، نياموختن، و باور نياوردن به نوميدى… آيا علتِ عادت به تحملِ رنجها نيست؟ باشد…! چه كسى گفته است بالاتر از سياهى رنگى نيست!؟ به وقت، كه با رؤياهايمان به جنگِ مرگ مىرويم، درمىيابيم كه بالاتر از سياهى، تازه سرآغازِ همه رنگهاى بىنهايتِ حيات است.زيستن در چنين اقليمىست كه پرده از رخسارِ رازآلودِ چيستىها را كنار مىزند، و تو بىآنكه در زَمهريرِ هجومِ رنجها به زانو درآيى، با ايمانى تمامْعيار، خويش را آواز مىدهى كه توانستن در نخواستن است، هم به اميدِ عاشقانهترين آرمانهاى انسانى، كه يكى از آن ميان… همين پيگيرىِ بىپايانِ خلاقيت است.و اينجا براى من همه چيز يعنى آفرينشِ شعر، آن هم در هر شرايطى! ذرهذره ذوب شدن تا سَرحدِ ناپيدايى، حالا به هر تعبيرى… جز آن مقصد كه مضمونِ فطرى يا تقديرِ خودْنوشته توست. فقط يك چيز، همه چيز براى يك چيز! و نخستْ قَدَم آن است كه خود فدايى بىچند و چون آن شوى، چه رسد به هرچه وابسته به اين سپنجِ خور و خواب و درد و دوا.هم اگر گفته شود كه اين راه را هزاران خطا در پى است، تو را چه باك! زيرا در سرنوشتى چنين، سرشتى نيز چنين بايد. وقتى به راه برخاستى… تا انتهاىِ جهان برو! مكث، مرگ است. نبايد بَرده شرايط شد، شرايط را بايد دگرگون كرد.شرايط سخت است؟ باشد…! انسان هم سرسخت است. ما همچنان در پناهِ انسانىترين رؤياها، زنده و پُراميد خواهيم زيست؛ رُخ به رُخِ ناراستىها، رو در روىِ كاستىها. ما در خواب حتى نبايد از تمرينِ حساس ماندن در برابرِ سرنوشتِ انسان خسته شويم. حساس ماندن در اقليمى فراسوىِ خواستههاى موقت و ميرا. رازِ اميد و روايتِ رؤياهاى زندگى همين است؛ انسانِ نوشتن براى نوشتنِ انسان. همه چيز انسان است.
ناموجود
مقایسههی دختر برف های هرچه بسیار تشنگی
در این دقیقه مکشوف
مسیر ماه پر از مویه های مکرر من است
نوع جلد | |
---|---|
قطع | |
شابک | |
تعداد صفحات | |
موضوع | |
وزن | |
نويسنده/نويسندگان |
هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!