سبد خرید

زندگی به روایت چخوف

ناشر : انتشارات نگاهدسته: , ,
موجودی: 2 موجود در انبار

21.55 

با گذشت افزون بر یک قرن از تاریخ نگارش بسیاری از داستان ها و نمایشنامه های چخوف، نه تنها این آثار طراوت و تازگی خود را از دست نداده اند، بل هنوز مسائل و ماجراهایی که شخصیت ها و قهرمانان آنها را درگیر خود می کنند در بسیاری از کشورها و جوامعی که بی عدالتی و ستم طبقاتی بر آنها حکم فرماست، و جهل و ناآگاهی وخرافات میان توده ها بیداد می کند، به راحتی ملموس و محسوس است. چخوف در حکایت مرد ناشناس و داستانهای دیگر کتاب پیش رو بر غلبه پوچی، ابتذال، انحطاط و خرافات بر جامعه روسیه تزاری می تازد.

2 عدد در انبار

تعداد:

به اشتراک گذاشتن

Email
مقایسه
شناسه محصول: EntNegh670 برچسب: , ,

همه روزه حوالی ساعت ۱۱ صبح زنگ الکتریکی اتاق پیشخدمت به صدا درمی آمد و خبرم می کرد که ارباب از خواب برخاسته است. هنگامی که لباس های تمیز و آماده و چکمه های واکس زده اش را به دست می گرفتم و به اتاق خوابش می رفتم، گئورگی ایوانیچ بی حرکت در بستر نشسته بود و به نظر می رسید قبل از اینکه خواب آلود باشد از خواب خسته شده است؛ چشم هایش را به یک نقطه می دوخت و هیچ از بیدار شدنش احساس رضایت نمی کرد. کمکش می کردم تا لباس هایش را بپوشد. با اکراه و در خاموشی، به لباس پوشیدن تن در می داد ، گویی هیچ متوجه حضور من نبود. سپس با موهای هنوز خیس از شست وشو، و درحالی که بوی عطر به اطراف می افشاند، به اتاق ناهارخوری می رفت تا قهوه اش را بنوشد. پشت میز می نشست و درحالی که روزنامه ها را ورق می زد، قهوه می نوشید و من و پولیا، مستخدمۀ خانه، با احترام و حاضربه خدمت کنار در اتاق می ایستادیم و نگاهش می کردیم. دو آدم عاقل و بالغ می بایست با جدیت و توجه کامل کنار در می ایستادند و قهوه و نان سوخاری خوردن کس دیگری را نظاره می کردند! هیچ شکی نبود که این حرکت کاری مسخره و بی معناست، ولی با وجودی که از نظر تحصیلات و اصالت خانوادگی هیچ چیزی از آرلوف کم نداشتم، از ایستادن کنار در و حاضربه خدمت بودن چندان هم احساس حقارت نمی کردم.

نوع جلد

قطع

شابک

تعداد صفحات

موضوع

,

مترجم

وزن

نويسنده/نويسندگان

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...