گزیدهای از کتاب زندگی و هنر پیکاسو:
کتاب ” زندگی و هنر پیکاسو ” نوشتۀ “لوتار بوخ هایم” ترجمۀ “علی اکبر معصوم بیگی”
دیرگاه به رختخواب مىرفت و چندان زود از رختخواب برنمىخاست؛ به کافهاى سر مىزد، کمى قدم مىزد و سپس کار مىکرد… تقریبآ مثل گذشته لباس مىپوشید: شلوارهایش گل و گشاد بود، کلاهى لبه پهن به سر مىگذاشت و دستمال گردنى گرهدار مىبست. هرچیز دیگر را بنابر رسم رایج مىپوشید، گو که کوشش خاصى براى خوب و آراسته پوشیدن به کار نمىبرد. چندى بعد به خیاطى به نام سولر با نام مستعار ریتالس تصویر مىداد و لباس مىگرفت و مثل کسانى که با آنها حشر و نشر داشت لباس مىپوشید؛ به ویژه از جلیقههاى سوزندوزى شده که در آن هنگام مُد بود خوشش مىآمد؛ دستى در دوخت و شکل آن مىبُرد و گاه آرایشش مىکرد و آن را به شکل دلخواه خود درمىآورد. پس از غذا از آخرین کسانى بود که از پشت میز کافه بلند مىشد.
در آغاز کتاب زندگی و هنر پیکاسو، میخوانیم:
فهرست
یادداشت مترجم ۷
زندگى پیکاسو
سرآغاز ۱۵
تولد ۲۱
کورونا ۲۷
بارسلون ۲۹
نخستین سفر به پاریس ۳۶
دومین سفر به پاریس ۴۶
دوره آبى ۵۱
دوره صورتى ۵۸
سفر به هلند ۶۲
کوبیسم تحلیلى ۷۴
آغازى نو ۸۳
کوبیسم ترکیبى ۸۵
«اوا» ۸۹
جنگ جهانى اول ۹۳
جنبش دادا و سوررئالیسم ۱۰۹
خاطره آتش ۱۲۴
گرنیکا ۱۳۷
نقاشى ابزار جنگ است ۱۴۱
جنگ جهانى دوم ۱۴۸
هنرمند قرن ۱۵۵
پیوستها درباره نویسندگان ۱۸۱
پیروزى و شکست پیکاسو (جان برجر) ۱۸۴
گرنیکاى پیکاسو (هربرت رید) ۲۰۰
دیوار نگاره گرنیکا: پیکاسو و اعتراض اجتماعى (ورنون کلارک) ۲۰۳
پیکاسو و جوهر اشیاء (ماریوس دِزایاس) ۲۱۴
پیکاسو از دیدگاه جامعهشناسى هنر (ماکس رافائل) ۲۱۸
پیکاسو در هفتاد و پنج سالگى (کلمنت گرینبرگ) ۲۷۲
پیکاسو و کمدى انسانى یا حلول پاگنده (میشل لىریس) ۲۸۸
سالشمار زندگى پیکاسو ۳۰۹
یادداشت مترجم
شاید درباره هیچ هنرمندى، دست کم در زمان حیاتش، به اندازه پابلو پیکاسو مقاله، کتاب، رساله، تفسیر، نقد و یادداشت نوشته نشده است. شماره کتابها و نوشتارهایى که درباره پیکاسو انتشار یافته سر به صدها مىزند و سیل انتشار این آثار نوشتارى همچنان ادامه دارد.
شاید هیچ هنرمندى به اندازه پیکاسو با این همه رسانه هنرى متنوع و گوناگون کار نکرده است: از نقاشى رنگ روغن گرفته تا طراحى، مجسمهسازى، گرافیک، سرامیک و از آنجا کار با ابزارهایى چون گواش، پاستل، مداد رنگى؛ و آفریدن لیتوگرافىها، چوبکارىها، پیکرههایى از گچ و چوب، مجسمههاى برنزى، ترکیببندىهایى از کاغذ و پارچه و چسب؛ ساختوارههایى از آهن و مفتول، چوب یا ورقههاى فلزى؛ عکسها؛ و طرحهایى براى لباسها، پردههاى پیش صحنه و پس صحنه تئاتر و باله؛ و سرانجام شعر و نمایشنامهنویسى.
شاید هیچ هنرمندى با این همه سبک و شیوه گوناگون و گاه متضاد کار نکرده است: از امپرسیونیسم مانه بزرگ تا اکسپرسیونیسم ونِ گوگ، از غرابت نمادین گوگن تا شادگونگى امپرسیونیستى تولوز لوترک، از منریسم ال گرکو و هنرمندان باروک تا کلاسىسیسم استادان قدیم، از سوررئالیسم و کانستراکتیویسم و هنر سیاهواره تا کوبیسم که خود یکى از بنیادگذارانش بود.
شاید هیچ هنرمندى به اندازه او از همان آغاز نوجوانى بر قواعد،
مقررات و نظریات کهنه، پوسیده و خشک رایج در محافل آکادمیک نشورید. شاید کمتر هنرمندى به اندازه او درگیر مسائل حاد اجتماعى زمانه خود بود و با این همه در هر شرایطى فقط آنطور که خواست نقاشى کرد؛ هیچگاه خود را پابند این یا آن قانون ابدى و ازلى در هنر نکرد. به قول آلفرد اچ. بار «در جهانى که فشارهاى اجتماعى خواه از نوع دمکراتیک یا جمعى یا بورژوایى، هردم در پى محدود کردن آزادى فردِ استثنایى است هنر پیکاسو ارج و معنایى فراتر از اهمیت هنر خود مىیابد.» بىگمان پیکاسو بر تکامل هنرها در قرن ما سلطهاى بىچون و چرا داشت و انقلابىترین دگرگونىها را از زمان رنسانس به اینسو در هنر پدید آورد. وانگهى به برکت پیکاسو نقاشى چون یک رسانه هنرى عاطفى نیرومند و نه چون جستجو براى کمالبخشى به شکلهاى آرمانى زیبایى در میان هنرمندان قرن ما قبول عام یافت. بىگمان بازگشت به این باور بنیادى که هنر باید از نیازى آغازین به بیان احساسات انسان نسبت به جهان پیرامون خود در یک قالب عاطفى نیرومند سرچشمه بگیرد انسان را آماده مىسازد تا اثر هنرى را نه سبب کمال آن بلکه به دلیل زنده بودنش ارزیابى کند و ما این مهم را به پیکاسو مدیونیم. از اینها گذشته پیکاسو حتى در میان کسانى که با کار او کمتر آشنایى دارند نامى آشناست. پیکاسو حتى در زمان خود به اسطوره و شمایل بدل شده بود؛ و این همه کار انتخاب کتابى منفرد درباره پیکاسو را، که همه جنبههاى زندگى و هنر او را دربر گیرد، دشوار مىسازد. در بسیارى از کتابها و نوشتارهایى که در قالب زندگینامه، تحلیل، نقد، خاطرات و مانند آن درباره پیکاسو انتشار یافته همهگونه مطلب و نکتهاى دیده مىشود: از افسانههاى بىپر و پا و پاورقىگونه درباره زندگى شخصى پیکاسو تا تحلیلها و نقدهاى روانشناسانه، جامعهشناسانه، زیبایىشناسانه، مردمشناسانه و مانند آن؛ از اینرو نمىتوان کتابى منفرد را گرفت و ترجمه
کرد و مطمئن شد که خواننده فارسى زبان، که جز یکى دو سه کتاب (آن هم درباره جنبههاى خاصى از زندگى پیکاسو) در زبان فارسى ندیده است، با خواندن آن اگر نه با همه جنبههاى هنر و زندگى پیکاسو دستکم با اساسىترین جنبههاى آن آشنا شده است. مبناى کار ما در کتاب حاضر آن بوده که ابتدا کتابى را که از هر نظر شایسته بوده است برگزیدهایم و اساس قرار دادهایم و آنگاه هرجا مطلب یا نکتهاى در آن نبوده یا ناقص و کهنه بوده است از مآخد و منابع دیگر بهره گرفتهایم و به این ترتیب نقص کتاب پایه را رفع کردهایم. بخش اول توأمان با زندگى و هنر پیکاسو سر و کار دارد اما کفه زندگىنامه البته سنگینتر است همچنان که در بخش دوم که به هنر و چگونگى نوآورىها، جسارتها، نفىها و شکلگیرى و تکامل نقاشى و پیکرههاى او مىپردازد جنبه تحلیلى بر دیگر جنبهها مىچربد.
ع. ا. م. ب.
زندگى پیکاسو
هر تصویر آمپولى است که با خون من پُر شده است. همین خون است که درون آن جریان دارد.
پابلو پیکاسو
سرآغاز
پابلو روئیز پیکاسو ستودهترین و نیز نکوهیدهترین نقاش عصر ماست. نقاشان و هنردوستان سراسر جهان سالیان دراز در برابر دگرگون سازىهاى مداوم این نوآور بزرگ بلاتکلیف ماندند. پیکاسو که هردم جبهه عوض مىکرد در ناکجاآباد هنر سیر مىکرد و همه کوششهایى را که براى طبقهبندى کار او در مقولات مفهومى یا در برگهدانهاى مورخان هنر به کار مىرفت به مبارزه مىخواند. در سراسر دهههاى بارآور گذشته آثارى خلق کرد که از نظر شیوه بیان و شگرد کار یکسره با هم فرق دارند. عناصر سبکى، که گمان مىرفت دیرگاهى پیش از این در گذشته پیکاسو مدفون شده است به طرزى نامنتظر بار دیگر سر برمىآورد و همین عناصر را با عناصر دیگر درمىآمیخت تا دستاوردهایى نوآیین و پُرشگفت پدید آورد.
این نکته هردم آشکارتر شده است که در این اسپانیایى کوتاه قامت و چارشانه با آن چشمهاى سیاه و خیره و فکور نه یک نقاش که صد نقاش، و هریکى نوآورتر و پرخیالتر از دیگرى نهان شده است. گویى پیکاسو با ایستادگى برآزادى هنرى و حفظ استقلالِ استوار خود مىخواست از نقاشان سراسر اعصار به سبب خوارىهاى بىشمارى که کشیده و امتیازات رسوایىآورى که از سر ناگزیرى داده بودند و براى همه توهینها و تحقیرهایى که به سبب قراردادها و چاپلوسىها دیده بودند انتقام بگیرد.
پیکاسو در حفظ غرور و شرف خود و برانگیختن تحسین جهانیان، حتى هنگامى که محض تفریح خود و نزدیکانِ یکدلِ خود دیگران را دست مىانداخت، همتا نداشت.
پیکاسو توفانهاى خشم برانگیخت و هواخواهان دو آتشه قراردادهاى آکادمیک را یکسره از کوره به در بُرد تا آنجا که آنان سرانجام دستخوش اشتباه تاریخى شمایلشکنان شدند. پیکاسو هزاران بار به کلاشى و حقهبازى متهم شد. احساسگرایى پر زرق و برق با هالهاى از سیماى یک ماجراجوى بىمحابا، یک عیّار ارقه، یک گوش بُر زیرک و یک اغواگر شیطانصفت شخصیت او را فرا گرفته بود. مصاحبههاى جعلى منتشر شد تا نادرستى و بىمنطقى او، ولعِ ادعایى او به پول و توانایى او به فریب مردم را آشکار کند. صدها افسانه دروغ در پیرامون او تنیده شد، به خاطر اعتقادات سیاسىاش به او تهمت بستند و تندترین دشمنانش او را دیو شیطانصفتى توصیف کردند که تنها هدفش آن است که قانون پذیرفته زیبایى را به لجن بکشد، نظم نهادى شده و ریشهدار را براندازد و تصویر انسان را به شیوهاى موهن و هولناک از ریخت بیندازد.
اما همانقدر که برخى از مردم از او نفرت گرفتهاند، بسیارى دیگر نیز او را دوست دارند و تحسین مىکنند. در چشم آنان پیکاسو فقط یکى از نمایندگان نقاشى مدرن نیست بلکه خودِ نقاشى مدرن است. به نظر آنها پیکاسو نوآورى بزرگ، شورشگرى بىتاب و جادوگر است. کار او در حکم اعلان جنگ با کلیشهها و قراردادهاى مرسوم، تعصبات بورژوایى، عادات بصرى و ذهنىِ انجمادآور، اعلان جنگ به ضد تعلیم و تربیت ایستا و روزمره، به ضد سنت آکادمیک در تمام جنبههاى مکانیکى و مسلم انگاشته شده، از رمق افتاده، بیمارگونه، محتضر یا مُرده آن است. در چشم هواخواهان و حامیان او پیکاسو بزرگترین نقاش قرن ما، کاشفى دلاور و دمدمى مزاج، شیفته تجربهگرى و سرانجام هنرمندى است که به
نیروى درونى پویاى خود برانگیخته مىشود و به تنهایى راه سفر در پیش مىگیرد و قلمروهاى ناشناخته هولآور را کشف مىکند و از هر حمله بر دژ هنر چندان غنائم به چنگ مىآورد که نسلها، نسل هنرمندان جوان از قِبَل آن مىتوانند روزگار بگذرانند. در نزد آنان آثار پیکاسو در حکم داروست؛ وارد جریان خون مىشود و چون محرکى نیرومند و شگرف تأثیر مىکند. درباره تصویرهاى پیکاسو هرچه مىخواهى بگو: این تصاویر همیشه نامنتظرند، همیشه گستاخانه رو در روى ما مىایستند، چنان فراخوان تحکمآمیزى در خود دارند که حتى توجه بىاعتنایان را برمىانگیزند؛ همواره کشفیات بصرىِ شگفتآورى عرضه مىکنند. در برابر این آثار با نیروهاى نهانى آشوبانگیزى رویاروى مىشویم. هیچ حشو و زایدهاى، هیچ وصلهکارى ناشیانهاى و هیچ چارهگرى عاجزانه در این نقاشىها نیست. ابوالهول از درون چشمخانه میان تهى جمجمه جانور همچون دستگاه توخالى برآمدگى و فرورفتگى در ما خیره مىشود. قدرت نافذ، تراژدى و مالیخولیاى آشوبانگیز این تصویر فراموش نشدنى است.
حتى در تصادفىترین اسلیمىهاى تزیینى و قلماندازترین کارهاى یک روزه پیکاسو نیز این داروها به کار است: افسونکنندهاند، خطرناکاند، مستىآورند، شوماند و شاید حتى تباهى آورند. این اسپانیایى ریزهنقش نیروى آن را داشت که دیوها را احضار کند. او از بزرگترین استادان بود. پیکاسو که تراژدى بر او سایهاى تیره و تار افکنده بود یکى از درخشانترین نمایندگان نوع بشر در روزگار ماست. پیکاسو با وضوحى بىهمتا ما را فرامىخواند تا به جستجوى امکان رستگارى در میانه آشفتگى و بىنظمى برآییم.
پیکاسو با نیروى حیاتى بىباکانهاى پوچى سنتهاى بىپر و پا را آفتابى کرده است، سنتهایى که در واقع جز یک مشت تعلیمات خوب
محافظت شده دانشکدههاى هنر نیست. موریس رىنال در کتاب خود درباره پیکاسو نوشت: در حالى که کل ساختکار عدالت به راستى براى نگاهداشت احساسات بهنجار انسانى ضرورى است و در حالى که جامعه باید در نگاهبانى انصاف و جوانمردى مراقبت داشته باشد، قواعد دست و پاگیر و سنتى نمىتواند در قلمرو هنر اعتبارى داشته باشد چرا که ممکن نیست بتوان سانسورى پایدار بر توانایى خلاقه آدمى تحمیل کرد.
اما چه انگشت شمارند نقاشانى که به این تعبیر آزادى خود را حفظ کردهاند و چه بسیارند نقاشانى که بیشتر خوش دارند در کشفیات دیگران حک و اصلاحها و دستکارىهاى جزیى به عمل آورند تا آن که خود دست به کشفیات دست اول بزنند! با این همه پیکاسو همواره از کار باانضباط تن زده و از این رو مایه آزار آن اهل انضباطى شده است که معتقد است قفسهبندى تر و تمیز حتى در قلمرو امور معنوى هم میسر است، زیرا که پیکاسو خوب مىداند که کسب مهارت و دستیابى به نتایج رضایتبخش از راه پیروى از آکادمیسینها کاملا ممکن است اما نمىتواند به کشفیاتى راه ببرد که به تنهایى مىتواند نقاشى را به تجربه معنوى بدل کند.
براى آن که اهمیت و جایگاه پیکاسو را در نقاشى مدرن ــ و نهتنها در نقاشى که در مجسمهسازى و هنرهاى گرافیک نیز ــ ارزیابى کنیم نخست باید گریبان خود را از این فکر رها کنیم که وظیفه نقاش آن است که از قلمموها، رنگها و پرده نقاشى بهره گیرد و به مفهومى اخلاقى اشاره کند یا آن که در پى رقابت با دوربین عکاسى برآید و نسخه دقیقى از موضوع کار خود به دست دهد و این تصویر تنها به منظور «آراستن» فضاى خالى دیوار به کار رود. باید این نکته را دریابیم که تصویرهاى پیکاسو تنها به دلیل جنبه زیبایىشناسانه آفریده نمىشوند، چرا که پیکاسو برآن است که هیچ رابطه پیونددهندهاى میان نمود پذیرفته روزمره و صورت هنرى
وجود ندارد. پیکاسو بیشتر علاقهمند است که اشیا را به نشانهها و نمادها دیگرگون کند؛ نقاشى در چشم او کردارى معنوى است و بسیارى از تصاویر او حتى به معنى سیاسى کلمه به قصد اعتراض کشیده شدهاند.
در قلمرو هنر کارگران ماهر کوشندهاى وجود دارند که کار خود را در کمال درستکارى و امانت انجام مىدهند و هیچکس حق ندارد آنها را به این دلیل سرزنش کند. از یک سو با پاسداران سنت سر و کار داریم که با کوشش مداوم و دقیق آنچه را پیش از این به دست آمده است تحکیم و بهبود مىبخشند. از سوى دیگر با انقلابیان بزرگى روبهرو مىشویم که گستاخانه خود را بر فراز همه قواعد سنتى مىگیرند و در همه مواضع و دیدگاههاى به ظاهر تخطىناپذیر ما تردید روا مىدارند. پیکاسو از گروه دوم است.
تصاویرى که او نقاشى مىکند آشکارا براى کسانى نیست که به شیوههاى کهنه و تنبلانه تفکر و دیدن چسبیدهاند، همان کسانى که در شرحهاى مصور دنبال تهذیب اخلاق مىگردند و به جاى آن که خواهان مسائل بصرى یا بینشهاى آشوبنده یک بیننده ژرفنگر باشند مىخواهند بُرشى از طبیعت را بر دیوارهاى خود بیاویزند که به دور از هرگونه جنبه آزاردهنده تصویر شده و به طرزى پاکیزه قاب گرفته شده باشد.
کوششهایى به کار رفته است تا پیکاسو را حقهبازى آسان کار جلوه دهند. او را به اغواگرى تردستانه به شیوه «شکارچى موش»[۱] ، از راه بدر
کردن تلخاندیشانه و شیادى کفرآمیز متهم کردهاند. بارها او را جادوگر خواندهاند اما بسیارى از مردم که از ابهام نهفته در این برچسب بىخبر
بودند این کلمه را به معناى صفت شعبدهبازى گرفتند که از آینهها بهره مىگیرد، دست به چشمبندى مىزند و خلایق را مىفریبد. ژورنالیسم احساساتانگیز پیوسته کوشیده است نسخهاى پرکشش و گیرا از «پردهدرىهاى هیجانانگیز» زندگى خصوصى پیکاسو به خوانندگان خود عرضه کند. با این همه، گو این که ممکن است زندگى او پرتنوع و رنگارنگ به نظر آید، اساسآ به هیچرو هیجانانگیز نیست. زندگى پیکاسو کار او بود. بهترین و بىپردهترین زندگىنامه او را باید در نقاشىها، طراحىها و پیکرههاى او یافت. پیکاسو نیاز به فضاى عشق و دوستى داشت. او براى کار خود به این عناصر نیاز حیاتى داشت. حتى صمیمانهترین روابط انسانى به طور تنگاتنگ به کار او پیوند یافته بود. بىحضو زنان هیچیک از آن صحنههاى شادىآور، آرامش روستایى منشانه و مادرانگى آرام و پرصفا وجود نمىداشت. اما از اینها گذشته این عوامل از آنرو براى او اهمیت داشتند تا افزون بر دوستان، محیط پیرامون، رویدادهاى زندگى خصوصى و رخدادهاى بزرگ سیاسى، ذخیرهاى دائمى براى انگیزههاى نو جهت کار خلاقه او فراهم آورند.
پیکاسو بىگمان در برخى دورهها تا حدى اعتبار خود را نزد بسیارى از مردم از دست داد زیرا سوداگران تیزبین این واقعیت را از نظر دور نمىداشتند که زواید و زبالههاى کارگاه او، کارهاى ناتمام و قلماندازهاى شتابزده و تصادفى او ناگزیر از سبد کاغذهاى باطله سر در خواهد آورد. این جماعت پاپى مىشدند، اصرار مىکردند تا حتى خردهریزهاى دور انداختنى او را به پول نقد نزدیک کنند چندان که گاه به نظر مىرسید لباسهایى که هنگام کار به جاى قابدستمال از آنها استفاده مىکرد گردآورى مىشد، بر قامت مانکنهاى کچى گرانبها راست مىشد و به صورت جامههاى گرانبها مورد معامله قرار مىگرفت. پیکاسو در پاسخ به درخواستهاى سماجتآمیز بسیارى از ناشران، با کشیدن چند طرح
مداد رنگى براى چاپ کتابهاى نفیسى که گویا ذکر نام او روى آنها کشش و جذابیتى پدید مىآورد، به حیله این ناشران را از سر باز مىکرد. این طرحها به عنوان به اصطلاح «لیتوگرافىهاى اصل» براى بالا بردن ارزش کتابهاى کم فروش به کار مىآمدند و اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم جز مشتى یاوه نبودند. یکى از ناشران که براى کتاب خود از پیکاسو درخواست متنى کرده بود به جاى آن چند برگ کاغذ چارگوش دریافت کرد که روى آن همه حروف الفبا به شیوهاى آشفته و درهم برهم قلمانداز رقم خورده بود. پیکاسو امر کرده بود که طرف باید کتابش را با این حروف به چاپ بسپارد؛ ناشر این مقدمه را بسیار باب روز و زیرکانه یافت و صفحات را دقیقآ همانگونه که پیکاسو به او داده بود به دست چاپ سپرد. برخى از مردم شاید این کار را یکسره پوچ و بىمعنا بیابند. اما آیا باید به خاطر آن پیکاسو را سرزنش کرد؟ آیا تقصیر از اوست که «اسنوبها» و ابلهها اوهام و خیالات عجیب و غریب او را الهامهاى هنرى مىخوانند؟ میسیاسِرِت[۲] همسر سِرِت، نقاش اسپانیایى، که سالیان دراز روابط
دوستانهاى با پیکاسو داشت در خاطرات خود مىنویسد: «دلالان آثار هنرى و کسانى که خود را به مقام روحانیان خاصه مذهب او منصوب کردهاند بىگمان لطمه بسیار به او زدهاند… این کسان به این بهانه بىپر و پا که مىخواهند بورژوا جماعت را شگفتزده کنند[۳] گاه به ورطه سقوط
کشیده مىشوند».
[1] .Pied Piper of Hamelin ، در افسانههاى آلمانى موسیقىنوازى که با نواختن نى موشهارا به سوى رودخانه کشید، آنها را غرق کرد و مردم شهر هَملین را از آزار موشها رهانید؛ امااز آنجا که دستمزدش را نپرداختند به کینخواهى برخاست و به همین تمهید بچههاى دهکدهرا به کوهها رهنمون کرد و بچهها در کوهسار ناپدید شدند.
[۲] . Misia Sert
[3] . إpater les bourgeois