سبد خرید

سفر خاک

ناشر : نشر ثالثدسته: , ,
موجودی: 2 موجود در انبار

4.55 

دیروقت رسیدیم،عادل گفت:«این وقت شب خوب نیست مزاحم عممو یوسف بشیم»راست میگفت.رفتیم مسافرخانه «خسروی» شب جمعه بود و شلوغ مشتی سرباز و تک و توکی خانواده،شاید هم عازم خراسان. مسافرخانه چی به بسته های چای نگاه کرد و گفت:«فروشیه؟» عادل گفت:«سوغاتیه

2 عدد در انبار

تعداد:

به اشتراک گذاشتن

Email
مقایسه
شناسه محصول: NashSal102 برچسب: ,

همیشه می خواست بگوید و نگفته بود. انگار کسر شان خود می دانست. گفته بودند اگر نمی توانی، پس بیا و او هرگز نرفته بود. حتی برای جلسه ای و نه کنگره یا پلنوم. اگر رفته بود حتماً می گفت. بهار گذشته بود و تابستان آغاز می شد. بهاره هم بود، سیمین و سیاوش هم بودند و تازه از هامبورگ آمده، دنبال کار می گشتند.

نوع جلد

قطع

شابک

تعداد صفحات

موضوع

,

نويسنده/نويسندگان

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...