حال پنجاهسالهام؛ درست مثل پدرم که آن زمان پنجاه سال داشت. به همین خاطر فکر میکنم وقتش رسیده که دربارۀ آن دو روز و دو شب بنویسم.
سه بامداد
ناشر : انتشارات نگاهدسته: داستان و رمان, کتاب, نسخه چاپی
موجودی:
موجود نیست
11.75 €
پدرم به تنهایی پیانو مینواخت. این را حتی به خودم هم اعتراف نمی کردم، ولی مغرور و مفتخر بودم. دلم می خواست به کسی که در کنارم نشسته بود بگویم آن مرد بلندبالا، لاغراندام و آراسته که پشت پیانو نشسته، پدر من است
. وقتی قطعه آخر را با تمام شور و حالش نواخت و دوباره تکرار کرد و به پایان رساند، صدای کف زدن ها و تشویق بلند شد. من هم کف زدم و تشویق کردم، تا جایی که مطمئن بشوم او مرا دیده است، چون فهمیده بودم بین ما س وء تفاهمی وجود دارد و می خواستم در آن لحظه پنهان بماند.)
ناموجود
مقایسهنوع جلد | |
---|---|
قطع | |
شابک | |
تعداد صفحات | |
موضوع | |
مترجم | |
وزن | |
نويسنده/نويسندگان |
پرسش و پاسخ از مشتریان
هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!