شب ظلمانی یلدا داستان دو شخصیت را روایت میکند. سربازی مجروح که در جنگ با روسها زخمی شده و جوانی مسیحی که دغدغههای عجیبی دارد.
مرد مجروح داستانش را برای زنی که نجاتش داده تعریف میکند. از سرگذشتش میگوید و این که کارش نقاشی بوده و عاشق دختری مسیحی شده.
روایت دوم هم روایت زندگی زن مسیحی اصفهانی است که مرد را نجات داده است.
این دو روایت با هم ترکیب میشوند و یک ماجرا را رقم میزنند. ماجرایی عاشقانه، سیاسی و در نهایت انسانی. کار جولایی همچنان توصیف ترسها و هراسهای انسانهایی است که در دل حوادث به دنبال باز یافتن هویت خود هستند.