دور – دور – امشب
دریچههاى افق باز مىشود
و همه ستارهها ناگهان به زمین مىریزند
سالهاست که به انتظار دامن گرفتهام
همه را مشت مشت مىتوان به دامن ریخت
مگذار حتى یکى هدر رود.
ستارهها را بخانه خواهیم برد
تا گلهاى باغچه شوند.
ستارهها را به میدان شهر خواهیم برد
و به دلهاى تهى هر یک
با رقهاى هدیه خواهیم کرد
و بدین سان شهر تاریک
نجات خواهد یافت.