سبدهایى از حصیر جنگل
پر از بوسهها
با تو چنان مىکنم
که بهار
با
درختان گیلاس.
اين را هم گفته باشم كه نرودا هميشه شاعر نيست. هيچكس هميشه شاعر نيست، گاهى گوشت گاو را چنان به نيش مىكشد كه هيولايى بهنظر مىآيد و گاه چنان لطيف به مرغانِ ماهيخوار دانه مىدهد كه فرشتهى بىپَرِ ماكيان است. او هميشه زيبا نمىنويسد. گاهى از كمبود تصوير و واژه رنج مىبرد. هزاران بار واژهى، عسل، پروانه، زنبور، ابر و باران را تكرار مىكند. در جزيرهى ايزلا نگرا چنان بىكار در ساحل قدم مىزند كه بهطور اغراقآميزى از واژههاى دم دستِ سنگ و صخره و موج و كشتى و باد استفاده مىكند. نرودا حرفهاى زيادى براى گفتن دارد اگر سفر كند اما قريحهاش پارهسنگ برمىدارد اگر دورِ جزيره بچرخد و احساس بطالت كند :
به آرامى آغاز به مردن مىكنى
اگر سفر نكنى،
اگر كتابى نخوانى،
اگر به اصوات زندگى گوش ندهى،
اگر از خودت قدردانى نكنى.
به آرامى آغاز به مردن مىكنى
زمانى كه خودباورى را در خودت بكشى،
وقتى نگذارى ديگران به تو كمك كنند.
به آرامى آغاز به مردن مىكنى
اگر بردهى عادات خود شوى،
اگر هميشه از يك راه تكرارى بروى …
اگر روزمرّهگى را تغيير ندهى
اگر رنگهاى متفاوت به تن نكنى.[1]
[1] . نرودا، ترجمهى احمد شاملو
ناموجود
مقایسهسبدهایى از حصیر جنگل
پر از بوسهها
با تو چنان مىکنم
که بهار
با
درختان گیلاس.
نوع جلد | |
---|---|
قطع | |
شابک | |
تعداد صفحات | |
موضوع | |
وزن | |
نويسنده/نويسندگان | |
مترجم |
هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!