سبد خرید

من زنی انگلیسی بوده‌ام

ناشر : انتشارات ققنوسدسته: , ,
موجودی: موجود نیست

4.95 

از آشپزخانه بیرون آمدم. بچه‌ها مثل دو گنجشک کوچک در گوشه اتاق خوابشان برده بود و صورت مهتابی‌رنگشان در زیر نور شمع‌ها، رقت عجیبی در دل ایجاد می‌کرد. فرهاد حالا روی صندلی که لاله آورده بود نشسته بود، خودش را سُر داده بود به جلو و سرش را تکیه داده بود به عقب، به پشتی صندلی، و لاله داشت انگشتانش را روی پیشانی او می‌کشید و با صدای نرم و لطیف از او می‌خواست که کاملاً آرام باشد و انرژی مثبتش را فرا بخواند و دوباره و دوباره انگشتان گوشتالود (و حتما نرمش) را روی پیشانی او می‌لغزاند. من و سینا ایستاده بودیم و به حرکات لاله چشم دوخته بودیم. چهره فرهاد مثل وقت‌هایی بود که در استخر یا دریا، روی آب می‌خوابید و فارغ از همه دنیا، چشم‌ها را به روی همه چیز می‌بست و آرام با هر تکان آب، روی سطحی لغزان می‌رفت و می‌آمد. چطور توانسته بود به این سرعت این آرامش را در کنار این زن به دست آورد؟ چرا این آرامش را هرگز از من نگرفته است؟ چرا وقتی با من حرف می‌زند چهره‌اش به سرعت منقبض می‌شود؟

ناموجود

به اشتراک گذاشتن

Email
مقایسه
شناسه محصول: EntGogh323 برچسب:

داستان اول این مجموعه با نام « من زنی انگلیسی بوده‌ام » روایت زندگی زن و شوهری است که از ایران مهاجرت کرده و در کشوری زندگی می‌کنند که خواننده نمی‌داند آن‌جا کجاست ولی این حس غریب را دارد که جایی در دوردست‌ها واقع شده ‌است . زن جوان راوی داستان احساس غریبی به زن همسایه خود پیدا کرده است که این احساس حاکی از انرژی مثبتی است که از او دریافت می‌کند و این احساس مثبت به بچه و شوهر او سرایت می‌کند . ماجرا از یک شب‌نشینی در آپارتمان طبقه اول محل سکونت آنها آغاز می‌شود و زن که گویی سال‌ها قبل مرده است ، برای آنها از واقعه‌ای خبر می‌دهد که « من یک زن انگلیسی بوده‌ام و در انگلیس با شوهر و دو بچه‌‌ام زندگی می‌کرده‌ام . شوهرم مرا در وان کشته است . » اتفاقی که درست در پایان داستان برای زن – لاله – رخ می‌دهد . آیا این توهمی است که در افکار این زن – راوی داستان – ریشه دوانیده است یا واقعیتی که لاله از آن پرده بر‌می‌دارد ؟! داستان « من زنی انگلیسی بوده‌ام » مرز میان واقعیت و رویا را چنان درهم می‌آمیزد که خواننده تمام فلسفه‌های رنگارنگ درباره زندگی را به عینه پیش روی خود می‌بیند . « چشم‌هایم را بستم و او همین‌طور انگشتان بلندش را روی پیشانی‌ام می‌لغزاند و من به موهای ابریشم‌گونه لاله فکر می‌کردم که روی آب موج می‌زد و . . . » « بیست حلقه مو » ، « تکه‌ای از بهشت » ، « نزدیک ، نزدیک‌‌تر »

شابک

موضوع

,

نويسنده/نويسندگان

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...