سبد خرید

مه مانی

ناشر : انتشارات ققنوسدسته: , ,
موجودی: 2 موجود در انبار

4.75 

رفت ایستگاه و منتظر ماشین شد . نه خبری از مینی بوس بود ، نه روی نیمكت انتظار كسی دیده می شد . صدایی از پشت سرش شنید . برگشت و مردی را توی پیاده رو دید كه پیر و فرسوده مچاله شده بود و چندك زده بود روی زمین. بقچه ای را بغل زده بود و چشمانش خالی از گرمی زندگی بود.

2 عدد در انبار

تعداد:

به اشتراک گذاشتن

Email
مقایسه
شناسه محصول: EntGogh329 برچسب: ,

لباس های پیرمرد رنگ و رورفته و پوسیده به نظر می رسید . انگار نور تند و مستقیم سالیان تارو پودش را به نیش كشیده باشد ، كافی بود دست بهشان بزنی تا از هم وا بروند. پیرمرد سرش را خاراند و دستش را توی بقچه كرد و نان خشكی بیرون آورد و سق زد. چق چق جویدن نان خشك در فضای خالی و سوت و كور میدانگاه پیچید و در دل شیری كور مه فرو رفت.

قطع

شابک

تعداد صفحات

موضوع

,

نويسنده/نويسندگان

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...