سبد خرید

نویسنده

ناشر : انتشارات نگاهدسته: , ,
موجودی: 2 موجود در انبار

21.25 

در سال 1964، نوجوانی الجزایری وارد مدرسۀ نظام مِشوار در وهران می‌شود. پدرش که خود افسر ارتش است رؤیاهایی جاه‌طلبانه برای پسرش در سر دارد. بااین‌همه، این عضو ارتش و سرباز نمونۀ آینده، در طی دوران خدمتش، استعدادهایی شگرف در خود می‌یابد. اما سربازی شیفتۀ تئاتر و ادبیات سوءظن فرماندهانش را بر می‌انگیزد. در دوران جنگ داخلی الجزایر به او اخطار می­‌دهند که باید نوشته‌هایش را به سانسور نظامی بسپارد. پذیرش این کار برای «محمد مولسهول» ناممکن است و در عین حال نمی‌تواند از وسوسۀ نوشتن بگذرد. پیشنهاد همسرش را می‌پذیرد و برای خود نامی مستعار انتخاب می‌کند، برگرفته از دو اسم کوچک همسرش: یاسمینا خضراء. او با این نام مستعار، رمان‌های پلیسی زیادی می‌نویسد که در عمق تراژدی الجزایر استعمارزده، گواهی است بر وحشتِ دوران. چه کسی هزاران بیگناه را قتل‌عام کرد؟ چرا نمی‌خواهیم حقیقت را بشنویم؟ از این پس، نویسنده باید هویت حقیقی خود را آشکار کند. ارتش را ترک می‌کند و آشکارا به حرفۀ نویسندگی می‌پردازد، اما همچنان نام مستعاری که او را به شهرت رساند حفظ می‌کند. نویسنده زندگی­نامۀ خودنوشت این سرنوشت شگفت­‌انگیز است و یادمان دلخراش تاریخ معاصر الجزایر.

2 عدد در انبار

تعداد:

به اشتراک گذاشتن

Email
مقایسه
شناسه محصول: EntNegh660 برچسب: , ,

مام شب باران باریده بود و با برآمدن آفتاب، مه سراسر باغ‏‌های میوه را در خود فرو می‏برد. بامدادی بود همچون بامدادهای پیشین؛ به‏سادگی شیاری در زمینی شخم‏خورده. مه در میان تپه پراکنده می‏شد، همچون گروهی از اشباح که در برابر پیشروی روز عقب می‏نشستند. جهان در میان ترنّم پرندگان و خش‏خش برگ‏های خشک از خواب برمی‏خاست، پنداری این برگ‏ها در پای درختان تنومند پناه گرفته‏ بودند تا به تمنای باد تن درندهند. اینجا و آنجا، ستون‏های دود بر فراز کلبه‏هایی با سقف‏های پوشال رقص‏کنان به هوا بر‏می‏خاستند، پنداری به بیننده پیام «خدانگهدار» می‏‏دادند. آسمانی را می‏نگریستم که به ستارگانش بدرود می‏گفت، کوره‏راه‏هایی را که ردّ چرخ درشکه‏ها را در آغوش می‏گرفت و کوهستان را که در دوردست در پشت تاریکی چهره می‏گشود. بخاری را می‏نگریستم که بر شیشه‏ ماشین نقش می‏بست. هنوز می‏توانستم سروها، زمین‏ها، رودخانه‏ها، پل‏ها و پرچین‏هایی را ببینم که به‏شتاب از پیشم می‏گریختند و چشم‏ها چاره‏ای نداشتند جز آنکه فروغلتیدن اشک‏ها را مانع شوند.

نوع جلد

قطع

شابک

تعداد صفحات

موضوع

,

مترجم

وزن

نويسنده/نويسندگان

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...