داستان سه زن در این کتاب آمده است که هرکدام سرنوشت متفاوتی دارند. خواننده با هر داستان وارد یک دنیای وتفاوت و تجربیات متفاوت میشود و با شخصیت اصلی همراه میشود تا دنیای او را ببیند. این کتاب خواننده را با خودش به تجربهی زندگیهای متفاوت میرود و میگذارد زندگی و دغدغههای آدمهای متفاوت را ببیند. زبان ساده و نثر خوشساخت مژده اسفندیاریراد برای مخاطب جذاب است و کمک میکند شخصیتها را بیشتر باور کند و با آنها همراه شود.
وارونگی
ناشر : نشر چشمهدسته: داستان و رمان, کتاب, نسخه چاپیقسمت هایی از کتاب وارونگی
لنگه گوشواره خاله ناهید گم شد. یعنی از اول بین طلاهایش نبود کسی هم خیلی دنبالش نگشت مادر گفت خاله ات از بس قرص اعصاب می خورد خرفت شده است. حتما پیش ترها گم کرده بدتر از همه خود خاله نگار حلقه عروس را جا گذاشته بود لای جانماز مخمل سبز مکه ای و چون آقای عاقد چند جای دیگر هم مجلس داشت،مجبور شدند حلقه هدا را از دستش در بیاورند و بدهند به رضا که دست عروس بکند چون انگشت های عروس به باریکی مال هدا نبود حلقه جا نشد و عروس و داماد همانطور با حلقه وسط انگشت مانده عکس گرفتند بعد عقد رضا کفری تند رفت که خودش حلقه را از لای جانماز بیاورد که سرش محکم خورد به اتاق کوتاه در تالار و از دماغش خون راه افتاد اگر نن تاجی همان موقع می فهمید بس بود که بگوید این عروسی آخر عاقبت ندارد ولی نن تاجی فقط گفت در نو حالا حالاها غژو واغژ دارد.
2 عدد در انبار
مقایسهنوع جلد | |
---|---|
قطع | |
شابک | |
تعداد صفحات | |
موضوع | |
وزن | |
نويسنده/نويسندگان |
پرسش و پاسخ از مشتریان
هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!