بىتابانه در انتظار تواَم غریقى خاموش
در کولاک زمستان.
فانوسهاى دور سوسو مىزنند
بى آن که مرا ببینند
آوازهاى دور به گوش مىرسند
بى آن که مرا بشنوند.
من نه غزالى زخم خوردهام
نه ماهى تُنگى گم کرده راه
نهنگى توفان زادم
که ساحل بر من تنگ است. ـ
آنجا که تو خفتهیى
شنزارى داغ
که قلب من است.