سبد خرید

0 out of 5

در انتظار تاريكي در انتظار روشنايي

17.25 
"نفس‌هايش از فرط هيجان تند مي‌شود. به‌آهستگي از صندلي‌اش بلند مي‌شود، بعد، روي سقف بال‌بال مي‌زند، محتاطانه، از فرش نرم مي‌گذرد و كنار قفسه‌هاي كتاب معلق مي‌شود. بعد او را مي‌بينيد، جلادش در قفسه‌هايي كه درست كنار در قرار دارند گير افتاده، مجلدات قطور طوري دورش را گرفته‌اند كه فقط سر و بخش‌هايي از بدنِ بي‌نهايت كج‌ومعوج و معيوبش ديده...