سبد خرید

0 out of 5

آخرين رويا

10.75 
تابلويي پر از خون و وحشت به ديوار آويزان است. به آن خيره شده‌ام. تئو مي‌بيند و فوراً از آن مي‌گذرد، طوريکه متوجه مي‌شوم و دنبال‌اش مي‌روم. مي‌گويد: علاقه‌اي به ديدن بدبختي و فاجعه روي ديوار و بوم نقاشي ندارم. حتماً بايد ترسيم‌اش کنند تا ببينند و بفهمند؟ و دست‌اش را مشت مي‌کند. عصبانيت و تلخي رنگ صدايش را عوض...
0 out of 5

راه خروج

4.75 
“آسمان تازه زاييده بود كه به آن‌جا رسيدم. مي‌گفتند: تو به دوران نقاهت‌اش رسيده‌اي. زائوي پير چمباتمه زده بود و قدري خميده و دردمند به نظر مي‌رسيد. نوزادش، دختري بودبیشتر بخوانید
در حال بارگذاری ...