سبد خرید

0 out of 5

خال‌کوبی

5.95 
قسمت هایی از کتاب خال کوبی نسیم بوی عطر همیشگی اش را می داد، بوی دریا. «زن بدبخت داشته از ترس سکته می کرده. فکر کن بری پیاده روی با دوست ها، بعد تو راه برگشت یهو معلوم نیست از کجا تیر بخوره به ت. حالا خدا رو شکر ساچمه ای بوده، اما باز هم خطرناکه.»...
0 out of 5

كاج‌هاي زرد

4.95 
وب کم را روشن کرد، دست هایم می لرزید، مدت ها بود وب کم را روشن نکرده بود. می گفت دوربین خراب است و فرهاد آخرین نفری می توانست باشد که دوربین کامپیوترش را درست کند، همیشه از تصویرش می ترسید، از بچگی های مان، هرچقدر من جلوی دوربین ژست و ادا می آمدم فرهاد پشتم قایم می شد یا...
در حال بارگذاری ...