همه آدمها ، تقریباً همه آدمها ، وقتی زیادی ناراحت میشوند از چشمشان اشک میآید ، موقع خنده صدایی شبیه هقهقی سرخوشانه از گلو بیرون میدهند و وقتی هم به سفر میروند سعی میکنند سر خودشان را با دیدنیهای شهر تازه گرم کنند . همه شهرها هم ، تقریباً همه شهرها ، برای خودشان دیدنیهایی دارند و شنیدنیهایی . . . و البته بوئیدنیهایی و . . . صد البته خوردنیهایی . گفتن ندارد که بعضی شهرها و بعضی آدمها هم اینطور نیستند . بعضی شهرها را جان به جانشان کنی نمیتوانند به معنای سرگرمکننده قضیه ، سرگرمکننده به حساب بیایند . یک نفر هم هست که جان به جانش کنی نمیتواند مثل همه آدمها ، تقریباً همه آدمها ، خوشحال یا ناراحت بشود . یعنی نمیتواند مثل همه آدمها ، تقریباً همه آدمها گریه کند یا بخندد . این آدم برای سرگرمی هم روشهای خاص خودش را دارد ، اینطور که واقعاً نمیتواند مثل همه آدمها ، تقریباً همه آدمها ، مثل آدم سر خودش را گرم کند . . . . گندش را بالا میآورد ، کوچکترین اتفاقی میتواند باعث شود شاخ دربیاورد و پاش بیفتد واقعاً شاخ هم درمیآورد ، واقعاً یک شاخ واقعی ، جداً یک شاخ جدی . حالا تصور کنید این یک نفر تصمیم بگیرد برود به یکی از آن بعضی شهرها . . . . خب ، این ماجرای همان یک نفر است در یکی از آن بعضی شهرها .
ماجرا از این قرار بود که . . .
ناشر : انتشارات ققنوسدسته: داستان و رمان, کتاب, نسخه چاپیدر«ماجرا از این قرار بود که…» نوشتة سامان م. ک. عاصی، موضوعاتی اجتماعی و فردی به گونهای طنزگونه مطرح شده است. در این کتاب راوی، داستان مسافری را که از یک مبدا نامشخص آمده است، روایت میکند و به این علت که خود را نویسندة تنبلی میداند، فقط بخشهایی از زندگی مسافر قصهاش، بخشهای مهم و اتفاقات مهم زندگی و برخوردهای مسافر را نقل میکند، برای این که خواننده ماجرا را درک کند بعضی از خوابهایی را که مسافر دیده روایت میکند، مسافر قصة راوی خیلی دلنازک و حساس است، اما هیچوقت گریه نمیکند، هروقت چیزی دلش را به درد میآورد و غمگین میکند به جای آن که به گریهاش بیندازد تاثیرش را روی اعضای بدنش میگذارد. مثلا در پی خواندن داستان پینوکیو دماغ او مثل دماغ پینوکیو بزرگ شده و درست وسط صورتش قرار میگیرد.
ناموجود
مقایسهشابک | |
---|---|
موضوع | |
نويسنده/نويسندگان |
پرسش و پاسخ از مشتریان
هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!