مفتش و راهبه

شهر کوچکی در فرانسه قرون وسطی در اوج دوران تفتیش عقاید مادلن دختر سنگتراش شهر مدعی تجلی باکره قدیسه بر او در عالم بیداری است. اندکی پس از انتشار این خبر دو تن از ساکنین شهر به نحوی اسرارآمیز به هلاکت می‌رسند. مادلن در مظانِ اتهامِ حشر و نشر با شیطان قرار می‌گیرد و ناگزیر به صومعه پناهنده می‌شود. اما انکیزیتوری که ظاهراً برای رسیدگی به ادعای مادلن به شهر آمده، مجری منویات شاه است و اهداف دیگری در سر دارد. دادگاه تفتیش عقاید قربانی می‌طلبد و مادلن، این دختر بی‌پناه و ساده‌دل، طعمه چربی است که به سادگی می‌توان آن را به خرمن آتش سپرد: یا باید به گناهانی که مرتکب نشده«اعتراف» نماید، یعنی به دست خود سند اعدامش را امضا کند و یا بر تخت شکنجه بخوابد و تن به آهنِ گداخته بسپارد….