رمانِ گوشهنشین چگالیدهای عالی از تمام شخصیتهای برجسته یونسکو در نمایشنامههایش است. وی در این رمانِ فلسفیـروانشناختی، به نفوذی عمیقتر در روان شخصیتهای خود و کاوشی دقیقتر در حیطههای پوچِ زندگی پرداخته است.
ارثیه ناگهانی این امکان را به قهرمان رمان میدهد که شغل بیاهمیت و کسلکنندهاش در ادارهای گمنام را ول کند. او دیگر کاری ندارد جز اینکه سعی کند از زندگی لذت ببرد. این اتفاق برای او تبدیل میشود به روند آشنایی با تجربه مرگ.
او در جستجوی فراموشی است. اندوهش از دانستن اینکه قویترین احساس ما احساس ضعف ماست، و اینکه در هر چیزی قدرت معجزهای نهفته است، وجههایی صوفیانه به او میبخشد.