اثری است از قاسم شکری به چاپ انتشارات چشمه، کتابی که زشتی ها و پلیدی ها را روایت می کند و قسمت های ناخوشایند هر ماجرا را به تصویر می کشد. لابه لای سطور مملو از اندوه و سیاه نمایی آن می توان هاله ای از زیبایی را مشاهده کرد. شخصیت هایی که زاده ذهن قهرمان داستان هستند و ناامیدی و تباهی تو در تو یی که در جای جای متن به چشم می خورد. کاوشی برای یافتن زیبایی ها در میان لجن زاری متعفن.
آواز داوود
ناشر : نشر چشمهدسته: داستان و رمان, کتاب, نسخه چاپیچنارِ ديلاق و پيرِ خانهی ما، درخت لوبيای سحرآميزی است که بر شاخوبرگش، قلعهی گرازهاست. مادهگرازِ لاسی، همراه با تولههاش آن بالا لانه کرده و خرناسههاشان خوابوخوراک از من گرفته. پای درخت پُر شده از موی سياه تنش و تولههاش شبتاصبح چه شيقهها که نمیکشند. کسی باور نمیکند که من صدای آنها را از بالای درخت شنيدهام جز خواهرم ناهيد. تنها اوست که پای حرفهايم مینشيند و ريشخندم نمیکند. اصلاً خود او بود که اولبار، انبوهی موی سياه ضخيم را به بلندای چند بند انگشت، همراه با تپالههايی بدبو، پای درخت چنار ديد. ماجرا را که به ديگران گفتيم مسخرهمان کردند و گفتند خيالاتی شدهايم.
«گراز؟ توی اين شهر، آن هم بالای درخت؟!»
… ساعتی بعد، بالای درخت، سرم ميان کشالهی ران مادهگرازی است و شيری گرم، از نوک پستانهای ورمکردهاش چکهچکه میچکد و درونم را به آتش میکشد. بوی غريبی پيچيده در منخرينم. بوی شير و شاش و همآغوشی.
2 عدد در انبار
مقایسهنوع جلد | |
---|---|
قطع | |
شابک | |
تعداد صفحات | |
موضوع | |
وزن | |
نويسنده/نويسندگان |
پرسش و پاسخ از مشتریان
هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!