-٣١١- ٩٦٤
من زنی انگلیسی بودهام
4.95 €
از آشپزخانه بیرون آمدم. بچهها مثل دو گنجشک کوچک در گوشه اتاق خوابشان برده بود و صورت مهتابیرنگشان در زیر نور شمعها، رقت عجیبی در دل ایجاد میکرد. فرهاد حالا روی صندلی که لاله آورده بود نشسته بود، خودش را سُر داده بود به جلو و سرش را تکیه داده بود به عقب، به پشتی صندلی، و لاله داشت انگشتانش...