داستانی از زندگی یک خانواده، که بیماری مادرشان آن ها را دور هم جمع می کند؛ روایت گر صحنه ها، سامان، داماد خانواده است که با همسر خود آذر راهی شمال شده. مادر بیمار حافظه اش را از دست داده و هیچ یک از اطرافیانش را به خاطر نمی آورد. در گیر و دار مریضی او، فردی از پشت تلفن خبری عجیب به پروین داده که افکار او را مشوش کرده است.
لحن داستان ساده و دلنشین است و با همان چند صفحه اول خواننده را ترغیب می کند، که تا پایان کتاب را با دقت و حوصله مطالعه کند.
آخرین رویای فروغ
ناشر : نشر چشمهدسته: داستان و رمان, کتاب, نسخه چاپیگفت مرد تعریف میکند که یک سال پیش یک روز عصر با پسرش میآیند آنجا و توی ساحل مینشینند؛ شاید همان اطراف، نزدیک جایی که امیر و دوستانش نشسته بودند. آن وقت مرد به سرش میزند که با پسرش بروند توی آب. لباسهایشان را درمیآورند و میزنند به آب. همانطور که دست همدیگر را گرفته بودند، چند متری جلو میروند. فکر میکردند حتا تا چند متر جلوتر هم همانطور کمعمق است. بهخاطر همین دست همدیگر را رها میکنند و میروند جلوتر. همهچیز تا چند دقیقه خیلی خوب بوده. تا اینکه یکدفعه مرد میبیند پسرش نیست. غیب شده بوده. ظرف مدت خیلی کوتاهی ناپدید شده بوده. مرد اول فکر میکند پسرش دارد با او بازی میکند. اما بعد که میبیند هیچ خبری از او نمیشود، بلندبلند صدایش میکند. چندبار میرود زیر آب و بعد تا جایی که میتواند از ساحل دور میشود. تمام آن اطراف را دیوانهوار شنا میکند، اما دیگر بیفایده بوده. آب پسر را با خودش برده بوده. آنوقت شروع میکند به فریاد زدن.
ــ از متن کتاب ــ
2 عدد در انبار
مقایسهنوع جلد | |
---|---|
قطع | |
شابک | |
تعداد صفحات | |
موضوع | |
وزن | |
نويسنده/نويسندگان |
پرسش و پاسخ از مشتریان
هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!