… و سین کشیدهی سکوت
که رگهای قیرین زمین زیر پایت را
سرخ کند
از خفهگی،
ناگاه
بمب باشد در خیالت
آن تپش اول، که التفات کنی
ایستادهای روی قلب.
ما بر قلب تهران ایستاده بودیم …
پاییز برفپوش
مادر پیرت
ـ طبیعت ـ
اگر خمِ قامت خود را
راست مىکند
و در خشاخش خزان
ـ که به باور مرگ مىمانَد ـ
برمىخیزد
و هرچه دلش خواست مىکند،
تو چه مىکنى؟
وقتى که این پیرِ پُرکینه
این سرسخت
این مادر،
چروک و چرک را
از گونههاى زمین
مىستُرَد
و لبخند مىپوشانَد،
شاباش شادى
مىپاشَد،
شراب برف
مىنوشانَد
به گلوى گمشدهى این خشکزار،
از آنکه با همه کهنسالىاش
از یاد نمىبَرَد،
نبرده است
که برف،
بوسیدنىترین دلخواستهى توست
از عمرش،
دیگر تو چه دارى که بگویى؟
خاک کدام گورستان مانده
که بر سر بریزى
بىصفت!
قدرناشناس!
اى من!
اگر که براى زیبا زیستنِ آخرین نفس
از گلوگاه آخرین کودک،
به جان
نستیزى.
پنجم آذر نود
2 عدد در انبار
مقایسه
… و سین کشیدهی سکوت
که رگهای قیرین زمین زیر پایت را
سرخ کند
از خفهگی،
ناگاه
بمب باشد در خیالت
آن تپش اول، که التفات کنی
ایستادهای روی قلب.
ما بر قلب تهران ایستاده بودیم …
نوع جلد | |
---|---|
قطع | |
شابک | |
تعداد صفحات | |
موضوع | |
وزن | |
نويسنده/نويسندگان |
هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!