در مهمانی حروف شاد بودیم
بی حرف غصه بود که روپوش پوستم بود
آمدم به حرف حرفِ پوستات
بیا شینام کن
الف به بالا میکشاندم
دالام به دعوتت میمام نما.
چه قلبها نشسته به خون سرد
یخ ماسیده به مویرگ
ماسیده به یخ
در تباش میتابد
آدم
تیر رهای خلقت
چله نشین دلاش
تابیده در شباش
پیر تر از حکم ابد
گردن گرفته گناه زمین
به جاذبه
چشم به نگاه گرامی میکند که :
هلاک باد قلب
که پیاپی است
در پارههای خودش!…..
2 عدد در انبار
مقایسهدر مهمانی حروف شاد بودیم
بی حرف غصه بود که روپوش پوستم بود
آمدم به حرف حرفِ پوستات
بیا شینام کن
الف به بالا میکشاندم
دالام به دعوتت میمام نما.
نوع جلد | |
---|---|
قطع | |
شابک | |
تعداد صفحات | |
موضوع | |
وزن | |
نويسنده/نويسندگان |
هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!