همیشه می خواست بگوید و نگفته بود. انگار کسر شان خود می دانست. گفته بودند اگر نمی توانی، پس بیا و او هرگز نرفته بود. حتی برای جلسه ای و نه کنگره یا پلنوم. اگر رفته بود حتماً می گفت. بهار گذشته بود و تابستان آغاز می شد. بهاره هم بود، سیمین و سیاوش هم بودند و تازه از هامبورگ آمده، دنبال کار می گشتند.
سفر خاک
ناشر : نشر ثالثدسته: داستان و رمان, کتاب, نسخه چاپی
موجودی:
2 موجود در انبار
4.55 €
دیروقت رسیدیم،عادل گفت:«این وقت شب خوب نیست مزاحم عممو یوسف بشیم»راست میگفت.رفتیم مسافرخانه «خسروی» شب جمعه بود و شلوغ مشتی سرباز و تک و توکی خانواده،شاید هم عازم خراسان. مسافرخانه چی به بسته های چای نگاه کرد و گفت:«فروشیه؟» عادل گفت:«سوغاتیه
2 عدد در انبار
مقایسهنوع جلد | |
---|---|
قطع | |
شابک | |
تعداد صفحات | |
موضوع | |
نويسنده/نويسندگان |
پرسش و پاسخ از مشتریان
هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!